پرنسس ماه پارت 1
سلام
خوبید؟
راستی اسم داستانم و نگفتم اسمش پرن ماه بید بپرین ادامه این پارت آزمایشی بید دوست داشتین ادامه میدم
روزی روزگاری در دنیایی جادویی دختری به نام مرینت زندگی می کرد این دختر یک شاهدخت زیبا بود از تمام نقاط کشور برای خواستگاری از او به قصر ماه میرفتند
**************
در قصر زیبای خورشید خبر این دختر زیبا به گوش شاه سرزمین خورشید رسید برای همین دستور داد تا پسرش ادرین را صدا بزنند
**************
شاه سرزمین خورشید : پسرم تو باید به خواستگاری پرنسس ماه مرینت دوپن چنگ بری
ادری خره : اما پدر
شاه سرزمین خورشید :اما بی اما
ادری خره : چشم پدر
**************
(بریم پیش ادری خله کله موزی و........)
ادری خره : ارژان
ارژی:چیزی شده ادرین ناراحتی
ادری خره :خوب راستش پدر گفته باید برم خواستگاری پرنسس سرزمین ماه
ارژی : نگران نباش یه کاریش میکنیم
ادری خره : اما من مجبورم که ازش خواستگاری کنم
ارژی : حالا یه کاریش میکنیم آخخخ وقته تمرینه دیر برسم فرمانده من و میکشه
ادری خره : ببینم فرمانده جدید اومده مگه نه؟ اسمش چیه؟
ارژی : اسمش برلیانه برلیان فارلر
ادری خره : اوه دختره که مگه دختریم هست که عاشقت نشع؟
ارژی : فعلا که قصد کشتن من و داره
ادری خره : اخخخ پس زود بزو تا نکشت
ارژی : باشه من رفتم
**************
(بریم پیش ارژی گله)
بدو رفتم که من و نکشه
ارژی : سلام
برلیان : چه عجب رسیدی
ارژی : ببخشید
برلیان : آماده باش
***************
(بریم پیش مری ناناسه)
داشتم توی حیاط بزرگ قصر قدم میزدم و به گل ها نگاه میکردم واقعا دوست داشتم یبارم که شده برم بیرون از قصر یه فکری به سرم زد که از اینجا فرار کنم
***************
(یکم بعد پیش مری گله)
تونستم فرار کنم رفتم سمت دریا وقتی بچه بودم قبل مرگ مادرم زیاد میرفتیم اونجا مادرم همیشه باهام میومد اما پدر میگفت کار داره و نمیومد رفتم جلو به آب دست زدم یه صدا اومد
الیا : هی تو کی هستی؟
مری : من مرینتم تو کی هستی چرا نميبينمت؟
الیا : من زیر ابم
یه دختر خیلی زیبا از اب بیرون اومد اولش پری دریایی بود اما بعدش تبدیل به انسان شد گفت
الیا : من الیام تو گفتی اسمت مرینته؟
مری : درسته
الیا :........
****************************************************
تموم شد 😁
خوب بود؟